-سلام

سرمو آوردم بالا و آقای جوانی رو دیدم که بالای سرم ایستاده 

+سلام

بعد با فکر اینکه نمیشناسمش و شاید بخواد مزاحم بشه سرمو برگردوندم به حالت قبل. 

-خانم، اگه بهتون ژتون بدم میرید بگیرید؟

با تعجب و حیرت از روی زمین بلند شدم

+چی؟؟؟؟ بلـه بله.ولی.پس خودتون چی؟

-من صبحانه خوردم، این ژتون باشه برای شما.

دست برد توی جیبش و کیف پولیش رو درآورد و یه ژتون تا خورده رو درآورد و گرفت سمتم.

اشکی نگاهش کردم و بعد بدو بدو رفتم اون طرف تری که بقیه ایستاده بودن و با خوشحالی ژتون رو دادم به بابام که بره بگیرتش و وقتی پرسیدن کی بهت داد برگشتم که نشونشون بدم؛اما.رفته بود!

یادم نمیره:) 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها