حشوماهی درست کرده بود و خورشت مرغ! من یه ذره از حشو رو با مقداری مرغ و برنج کشیدم تو بشقابم. آخرای غذام بود که یه قاشق حشو و برنج گذاشتم تو دهنم و یه سفتی ای رو حس کردم. تو ذهنم یه ثانیه اومد که شاید ته دیگ باشه بعد خودش جواب خودشو داد و گفت نه! توی برنجی که کشیدی ته دیگ نبود. بنابراین جسم سفت رو دراوردم و دیدم سنگه. گذاشتمش کنار بشقابم و حرفی نزدم. مامانم که کنارم نشسته بود گفت چی بود؟ برش داشتم و اومدم بگم سنگ. که زبونم قفل کرد و چشام چهارتا شد!!!!

باور میکنید اگه بگم حون بود؟؟؟

دیگه از حالم نگم براتون، نگممم! 

مامانم گفت چیزی به روش نیارم که ناراحت نشه، منم گوش دادم. ولی خب بچه ها همه فهمیده بودن کلی ادای حالت تهوع و مسخره بازی دراوردن و از هر کی رد میشد میپرسیدن حشو خوردی؟ و شروع میکردیم به خندیدن. آخرش دیگه بهشون گفتم تموم کنید این بازی کثیفو. خلاصه که اینجوریا بود! 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها